وجه تسميه لامرد


در بيان وجه تسميه لامرد، نظرات متفاوتي ارايه شده است.
الف: آثار غير نوشتاري كه عبارتند از
لامردون: در لغت به چادر صحرانشينان اطلاق مي شده است؛ در قرن 5 هـ . ق در عصر سلجوقيان شاعر همداني «باباطاهر عريان» از لامرد به عنوان مكاني دوردست و در عين حال دوست داشتني ياد كرده است:

                                                    لامردون مكان دلبرم بي                   سخنهاي خوشش اندربرم بي

 همچنين بنابر شواهد تاريخي گروهي هزار نفري از قبايل دامدار «كهكيلويه و بوير احمد» به رهبري «ملافريدون»، در پي سياستهاي كوچ عشاير در زمان «شاه عباس اول»، به اين سرزمين مهاجرت كردند كه از لحاظ فرهنگ و زبان با مردم ناحيه «لرستان» شباهتهاي فراواني دارند به طوريكه در زبان لري بختياري واژه «لامردون» به معناي پيشخوان و اعيان نشين چادر ذكر شده است و ملك مسعودي نيز در يك ترانه لري خرم آبادي سروده است

                              «سواري زٍٍِ‏ٍٍٍ‏‏‏ دير ا يا ‏اُرديش و َ دينش                       لامردون فرش كنين سي بنشينش»

                                 پيشخوان خيمه را براي سواركاري كه با اردويش از دور در حال آمدن است، فرش كنيد
 لامرتن: «لاد» در زبان پهلوي به معناي «لاي نخستين» و يا پايه و شالوده هرچيزي گفته مي شد. با گذشت زمان «لاد» به «لا» تبديل شده و «مرتن» به تدريج به «مرت» تغيير يافته و پس از مدتي درزبان فارسي دري كلماتي كه به «ت» ختم مي شدند به «دال» تبديل گشتند؛ به اين ترتيب واژه «مرت» به «مرد» و «لامرتن» به «لامرد» به معناي جاي دست نيافتني و «قلعه فتح ناشدني» تغيير يافت
 لامرز: بعضي از مورخين بر اين عقيده اند كه درزمان قاجار همزمان با تقسيمات كشوري توسط خارجي ها اين شهر را «لامرز» به معناي «مكانيكه مرز نيست»، ناميدند زيرا در آن زمان 72 كيلومتر مانده به مرز جزء بوم كشوري محسوب مي شده است؛ اين شهر نيز نزديك مرز بود اما در بوم كشور قرار داشت
 لامر:
برخي معتقدند كه در دورة صفويه گروهي از دامداران تركمن به ناحيه اي كه امروز به تراكمه شمالي و كوشي شرقي معروف است، مهاجرت كردند و در ميان درختان اين منطقه ساكن شدند ولي پس از مدتي به خاطر اختلافاتي كه بين آنها به وجود آمد به دو گروه تقسيم شده و در ناحيه اي كه «لامر» نام داشت ساكن گشتند؛ اين شهر در دورة قاجار و پهلوي به دليل آمدن قشون دولتي گسترش يافت و لامرد نام گرفت
لايمرود:
زمانيكه گروههاي انگليسي در دورة قاجار و پهلوي براي كشف نفت و باستان شناسي به اين سرزمين آمدند؛ آن را «لايم رود» ناميدند؛ زيرا در جنوب اين شهر يك راه مال رو قرار داشت كه قافله ها از آن عبور مي كردند، و به آن «درة گچي لايم رود» گفته مي شده است.

لامرد(lamerd):
برخي براين عقيده اندكه مهاجران عربي كه براي نخستين باراز«بحرين»و«حجاز»به اين سرزمين آمده اند، اين منطقه را لامرد به معناي «راه بدون بازگشت» ناميدند
لامريد: زمانيكه انگليسها در دورة رضاخان پهلوي به دنبال استقرار امنيت بر ايران آمدند، مردم اين منطقه از پرداخت ماليات خودداري نمود و به همين دليل اين منطقه به «لامريد» به معناي «تسليم ناپذير» معروف شد.
لامرد: (lamard)
 به دليل اينكه اكثر مردان اين سرزمين براي امرار معاش از محل زندگي خود دور مي شدند

لام رد: (lamred ) اين واژه به معناي«صفحه قرمز» وكلمه اي انگليسي مي باشد، و بيانگر حوادث خونيني است كه براي انگليسيها در اين سرزمين در محله اي به نام «خليفه ها» اتفاق افتاده است

ب: آثار نوشتاري
كهن ترين اثري كه از «لامرد» نام برده است: «آثار جعفري» اثر «محمد خرموجي» مي باشد كه در سال 1276 هـ.ق به چاپ رسيده است. خرموجي، اين محل را از گرمسيرترين و وسيع ترين محلات فارس مي داند، و جمعيت هريك از روستاها و بنادر را 500 تا 5000 خانوار ذكر مي كند. وي نام اين شهر را «احشام لامرد» بيان مي كند و مي نويسد لامرددر سال 1248 هـ .ق، پيش از 1274 هـ .ق به وجود آمده است
كتاب «فارسنامة ناصري» كه زمان تأليف آن در بين سالهاي 1304 تا 1311 هـ . ق مي باشد، لامرد را جزء بلوك گله دار معرفي و بيان مي كند كه اين سرزمين از ميان، جنوب و شرق گله دار، 12 فرسخ فاصله دارد.
پس از «فارسنامه» دو كتاب ديگر به نامهاي «جغرافيا» و اسامي دهات كشور در سال 1329 هجري شمسي منتشر شد. اين كتابها، لامرد را جزء دهستان «تراكمه» بندر «كنگان» از توابع استان بوشهر معرفي مي كند
پس از مدتي در سال 1330 هـ . ش در فرهنگ جغرافياي ايران دربارة لامرد چنين مي خوانيم: لامرد، مركز دهستان «تراكمه» بخش «كنگان» از توابع استان «بوشهر» واقع در 12 هزار گزي جنوب خاور كنگان، كنار راه فرعي «لار» [به معني  گله دار مي باشد. ]مردم اين منطقه[ شيعه و فارسي زبان هستند؛ ]همچنين اين شهر داراي 510 سكنه مي باشد. [آب آن از قنات و چشمه ]تهيه مي شود.[ محصولات ]آن مي توان[ حبوبات،غله، پياز و انار ]را نام برد[. شغل اهالي منطقه] زراعت مي باشد